المرتضی فاونڈیشن

ایک دینی، فرهنگی، و فلاحی اداره

المرتضی فاونڈیشن

ایک دینی، فرهنگی، و فلاحی اداره

پیامبر گرامی اسلام صلی اللہ علیہ وآلہ وسلم

حوادث شب ولادت

درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد اول صفحه 160

رسولى محلاتى

در روایات ما آمده است که در شب ولادت آنحضرت‏حوادث مهم و اتفاقات زیادى در اطراف جهان بوقوع پیوست که‏پیش از آن سابقه نداشت و یا اتفاق نیفتاده بود که از جمله‏«ارهاصات‏»بوده بدانگونه که در داستان اصحاب فیل ذکر شد،و در قصیده معروف برده نیز آمده که چند بیت آن چنین است:

یوم تفرس منه الفرس انهم قد انذروا بحلول البؤس و الفئم و بات ایوان کسرى و هو منصدع کشمل اصحاب کسرى غیر ملتئم النار خامدة الانفاس من اسف علیه و النهر ساهى العین من سدم و ساء ساوه ان غاضت‏بحیرتها و رد واردها بالغیظ حین ظم کان بالنار ما بالماء من بلل حزنا و بالماء ما بالنار من ضرم

و شاید جامعترین حدیث در اینباره حدیثى است که مرحوم صدوق‏«ره‏»در کتاب امالى بسند خود از امام صادق علیه السلام‏روایت کرده و ترجمه‏اش چنین است که آنحضرت فرمود:

ابلیس به آسمانها بالا مى‏رفت و چون حضرت عیسى‏«ع‏»بدنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مى‏رفت،و هنگامیکه رسولخدا«ص‏»بدنیا آمد از همه آسمانهاى هفتگانه‏ممنوع شد،و شیاطین بوسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوع‏گردیدند،و قریش که چنان دیدند گفتند:

قیامتى که اهل کتاب مى‏گفتند بر پا شده!

عمرو بن امیه که از همه مردم آنزمان به علم کهانت وستاره شناسى داناتر بود بدانها گفت:بنگرید اگر آن ستارگانى‏است که مردم بوسیله آنها راهنمائى مى‏شوند و تابستان و زمستان‏از روى آن معلوم گردد پس بدانید که قیامت‏بر پا شده و مقدمه‏نابودى هر چیز است و اگر غیر از آنها است امر تازه‏اى اتفاق‏افتاده.

و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هیچ بتى درآنروز بر سر پا نبود،و ایوان کسرى در آن شب شکست‏خورد وچهارده کنگره آن فرو ریخت.و دریاچه ساوه خشک شد.ووادى سماوه پر از آب شد.

آتشکده‏هاى فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید.

و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانى سخت اسبان عربى‏را یدک مى‏کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آنها پراکنده‏شدند،و طاق کسرى از وسط شکست‏خورد و رود دجله در آن‏وارد شد.

و در آن شب نورى از سمت‏حجاز بر آمد و همچنان بسمت‏مشرق رفت تا بدانجا رسید،فرداى آن شب تخت هر پادشاهى‏سرنگون گردید و خود آنها گنگ گشتند که در آنروز سخن‏نمى‏گفتند.

دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید،وهر کاهنى که بود از تماس با همزاد شیطانى خود ممنوع گردید ومیان آنها جدائى افتاد.

آمنه گفت:بخدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهاى‏خود را بر زمین گذارد و سر بسوى آسمان بلند کرد و بدان‏نگریست،و نورى از من تابش کرد و در آن نور شنیدم گوینده‏اى‏مى‏گفت:تو آقاى مردم را زادى او را محمد نام بگذار.

آنگاه او را بنزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته‏بود به عبد المطلب گزارش دادند،عبد المطلب او را در دامن‏گذارده گفت:

الحمد لله الذى اعطانى هذا الغلام الطیب الاردان قد ساد فى المهد على الغلما

ستایش خدائى را که بمن عطا فرمود این فرزند پاک و خوشبورا که در گهواره بر همه پسران آقا است.

آنگاه او را به ارکان کعبه تعویذ کرد. (1) و در باره او اشعارى‏سرود.

و ابلیس در آن شب یاران خود را فریاد زد(و آنها را بیارى‏طلبید)و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند:اى سرور چه چیزتو را بهراس و وحشت افکنده؟گفت:واى بر شما از سر شب تابحال اوضاع آسمان و زمین را دگرگون مى‏بینم و بطور قطع درروى زمین اتفاق تازه و بزرگى رخ داده که از زمان ولادت عیسى‏بن مریم تاکنون سابقه نداشته،اینک بگردید و به بینید این اتفاق‏چیست؟

آنها پراکنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند:ما که تازه‏اى‏ندیدیم.

ابلیس گفت:این کار شخص من است آنگاه در دنیابجستجو پرداخت تا به حرم-مکه-رسید،و مشاهده کرد فرشتگان اطراف آنرا گرفته‏اند،خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر اوبانگ زده مانع ورود او شدند،بسمت غار حرى رفت و چون‏گنجشکى گردید و خواست در آید که جبرئیل بر او نهیب زد:

-برو اى دور شده از رحمت‏حق!ابلیس گفت:اى جبرئیل‏از تو سؤالى دارم؟

گفت:بگو،پرسید:از دیشب تاکنون چه تازه‏اى در زمین رخ‏داده؟

پاسخداد:محمد-صلى الله علیه و آله-بدنیا آمده.

شیطان پرسید:مرا در او بهره‏اى هست؟گفت:نه.

پرسید:در امت او چطور؟

گفت:آرى.ابلیس که این سخن را شنید گفت:خوشنود وراضیم.

و در حدیث دیگرى که در کتاب کمال الدین نقل کرده‏چنین است که در شهر مکه شخصى یهودى سکونت داشت ونامش یوسف بود،وى هنگامى که ستارگان را در حرکت وجنبش مشاهده کرد با خود گفت:این تحولات آسمانى بخاطرولادت همان پیغمبرى است که در کتابهاى ما ذکر شده که‏چون بدنیا آید شیاطین رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع‏گردند. و چون صبح شد بمجلسى که چند تن از قریش در آن بودندآمد و بدانها گفت:آیا دوش در میان شما مولودى بدنیا آمده؟

گفتند:نه.

گفت:سوگند به تورات که وى بدنیا آمده و آخرین پیمبران‏است و اگر اینجا متولد نشده حتما در فلسطین متولد گشته است.

این گفتگو گذشت و چون قریشیان متفرق شدند و بخانه‏هاى‏خود رفتند داستان گفتگوى با آن یهودى را با زنان و خاندان خودبازگو کردند و آنها گفتند:آرى دیشب در خانه عبد الله بن‏عبد المطلب پسرى متولد شده.

این خبر را بگوش یوسف یهودى رساندند،وى پرسید:آیا این‏مولود پیش از آنکه من از شما پرسش کردم بدنیا آمده یا بعد ازآن؟گفتند:پیش از آن!گفت:آن مولود را بمن نشان دهید.

قریشیان او را به درب خانه آمنه آوردند و بدو گفتند:فرزندخود را بیاور تا این یهودى او را به‏بیند،و چون مولود را آوردند ویوسف یهودى او را دیدار کرد جامه از شانه مولود کنار زد وچشمش به خال سیاه و درشتى که روى شانه وى بود بیفتاد دراینوقت قرشیان مشاهده کردند که حالت غش بر آن مرد یهودى‏عارض شد و بزمین افتاد قرشیان تعجب کرده و خندیدند.

یهودى برخاست و گفت:آیا مى‏خندید؟باید بدانید که این پیغمبر پیغمبر شمشیر است که شمشیر در میان شما مى‏نهد...

قرشیان متفرق شده و گفتار یهودى را براى یکدیگر تعریف‏مى‏کردند.

و در حدیثى که مرحوم کلینى شبیه به روایت‏بالا از مردى ازاهل کتاب نقل کرده آنمرد کتابى به قرشیان که ولید بن مغیرة وعتبة بن ربیعه و دیگران در میانشان بود رو کرده و گفت:نبوت‏از خاندان بنى اسرائیل خارج شد و بخدا این مولود همان کسى‏است که آنها را پراکنده و نابود سازد!

قریش که این سخن را شنیدند خوشحال شدند،مرد کتابى‏که دید آنها خوشنود شدند بدیشان گفت:خورسند شدید! بخداسوگند این مولود چنان سطوت و تسلطى بر شما پیدا کند که‏زبانزد مردم شرق و غرب گردد.

ابو سفیان از روى تمسخر گفت:او بمردم شهر خود تسلطمى‏یابد!

و نظیر آنچه در روایات ما آمده برخى از این حوادث درروایات اهل سنت نیز ذکر شده اما در بسیارى از آنها این حوادث‏قبل از بعثت رسولخدا«ص‏»ذکر شده نه مقارن ولادت.

مانند روایاتى که در سیره ابن هشام و تاریخ‏طبرى و جاهاى دیگر است و در صحیح بخارى نیز از ابن عباس روایت‏شده (2) و فخر رازى نیز در تفسیر آیه شریفه «فمن یستمع‏الآن یجد له شهابا رصدا» (3) در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها وتیرهاى شهاب همین گفتار را داشته و اقوالى در اینباره نقل‏کرده (4) و از ابى بن کعب نیز حدیثى در اینمورد نقل کرده‏اند که‏گفته است:

«لم یرم بنجم منذ رفع عیسى علیه السلام حتى بعث رسول‏الله-صلى الله علیه و آله-» (5) و در اشعار بعضى از شاعران‏عرب نیز قسمتى از این حوادث در مورد مبعث آمده مانند اشعارزیر که از شاعرى بنام قیروانى نقل شده که مى‏گوید:

و صرح کسرى تداعى من قواعده و انفاض منکسر الاوداج ذامیل‏و نار فارس لم توقد و ما خمدت مذالف عام و نهر القوم لم یسل‏خرت لمبعثه الاوثان و انبعثت ثواقب الشهب ترمى الجن بالشعل

یک سئوال

اکنون جاى یک سئوال هست که اگر کسى بگوید:آیانظیر آنچه در این روایات آمده در کتابهاى تاریخى و روایات غیراسلامى هم ذکرى از آنها شده یا نه؟

که ما در پاسخ این سئوال مى‏گوئیم:اولا اگر حدیث وروایتى از نظر سند و صدور از امام معصوم علیه السلام براى اثابت‏شد دیگر کدام روایت و تاریخى براى ما معتبرتر از آن حدیث‏و روایت مى‏تواند باشد،و همه بحثها در همان قسمت اول واعتبار سند و به اصطلاح‏«صغراى قضیه‏»است،ولى پس ازاثبات دیگر استبعاد و زیر سئوال بردن حدیث،جز ضعف ایمان وتاریخ زدگى محمل دیگرى نمى‏تواند داشته باشد،وگرنه کدام‏تاریخ و روایتى معتبرتر از آن تاریخ و روایتى است که از منبع‏وحى الهى سرچشمه گرفته باشد و کدام داستان و حدیثى‏محکمتر از داستان و حدیثى است که از زبان پیمبران و ائمه‏معصوم علیهم السلام صادر گردیده باشد!

مگر نه این است که سرچشمه پر فیض و زلال همه علوم‏آنهایند؟و معیار صحت و سقم همه دانشهاى بشرى گفتار آنهااست؟

و ثانیا-مى‏گوئیم:مگر تاریخ صحیح و دست نخورده‏اى از گذشتگان و زمانهاى قدیم در دست داریم که ما بتوانیم این‏روایات را با آنها منطبق ساخته و یا تاییدى از آنها بگیریم؟

جائى که مقدس‏ترین کتابها مانند تورات و انجیل با آنهمه‏نسخه‏هاى متعددى که معمولا از آنها در دست مردم آن زمانهابوده و جمله جمله و کلمه بکلمه آنها مورد احترام و متن دستورات‏دینى آنها بوده از دستبرد و تحریف و تصحیف و اسقاط در امان‏نبوده،و طاغوتهاى زمان و جیره خوارانشان احکام و فرامین آنها رابنفع ایشان تغییر داده و یا اسقاط کرده‏اند،دیگر چگونه کتابهاى‏تاریخى معدودى که در زوایاى کتابخانه‏ها با نسخه‏هاى خطى‏منحصر به فرد یا نگشت‏شمارى وجود داشته مى‏تواند مورد اعتمادباشد؟

و ثالثا-بر فرض که چنین تاریخى وجود داشته باشد که‏اوضاع و احوال آنزمانها را نوشته و ثبت کرده باشد آیا همه‏وقایعى که در آنزمانها اتفاق افتاده در تاریخها ثبت و نگارش‏شده؟و آیا وسائل ارتباطى آنچنان بوده که تاریخ نگاران بتواننداز هر اتفاقى که در گوشه و کنار جهان آنروز اتفاق مى‏افتاده‏مطلع گردند و آنرا در تاریخ ثبت کنند؟مگر امروزه با تمام این‏وسائل ارتباطى و مخابراتى و رادیوها و تلویزیونها و ماهواره‏هاو...چنین کارى انجام شده و چنین ادعائى مى‏توان کرد؟... مگر وسائل ارتباطى جهان آزادند و مستقلانه و بدور از سیاستها واختناقها و خارج از کانالهاى مخصوص و صافیهاى انحصارى‏مى‏توانند کوچکترین خبرى را منتشر کنند؟آن هم خبرى که‏بصورت معجزه آسمانى براى شکست‏یک قدرت طاغوتى و یک‏دربار سلطنتى بوقوع پیوسته باشد...؟مگر معجزاتى امثال‏«شق‏القمر»که وقوع آن مورد اتفاق همه مسلمانان مى‏باشد و بگفته‏دکتر سعید بوطى-نویسنده مصرى-در کتاب فقه السیرة از امورمتفق علیه در نزد علماء و دانشمندان اسلامى است در تاریخهاى‏گذشته نقل شده...؟و بلکه معجزات انبیاء گذشته مانند سردشدن آتش بر ابراهیم خلیل علیه السلام و شکافته شدن دریابوسیله عصاى موسى و اژدها شدن و بلعیدن آن تمام مارهاى‏جادوئى ساحران و زنده شدن مردگان بدعاى حضرت مسیح وامثال آن جز در کتابهاى مقدس و مذهبى در تاریخها و روایات‏دیگر آمده و ذکرى از آنها دیده مى‏شود؟!...

و حقیقت آن است که تاریخ نویسان و وقایع نگاران گذشته‏در انحصار طاغوتهاى زمان بوده-چنانچه امروزه نیز عموما اینگونه‏است و بشر هنوز نتوانسته خود را از قید و بند ایشان آزاد سازد-وانبیاء الهى نیز پیوسته بر ضد همان طاغوتها قیام مى‏کرده ومبارزه داشتند،و آنها همواره در صدد از بین بردن انبیاء و محو نام و آثار ایشان بوده و بهر وسیله مى‏خواسته‏اند آنها را افرادى‏ماجراجو و بى شخصیت و افسادگر معرفى کنند،و هرگز اجازه‏نمى‏دادند آنها را بعنوان مردانى الهى که قدرت انجام معجزه رادارند معرفى کنند،و بهمین دلیل معجزاتى را که بوسیله ایشان‏انجام مى‏شده انکار کرده و یا توجیه مى‏نمودند،و اگر کتابهاى‏آسمانى و روایات مذهبى نبود اثرى از این معجزات بجاى نمانده‏و بدست ما نرسیده بود...

چنانچه اکنون نیز ما در انقلاب اسلامى خود که یک انگیزه‏مذهبى داشته و ادامه آنرا نیز بیارى خدا همان انگیزه مذهبى وعشق شهادت طلبى در راه خدا و دین،تضمین کرده و بر ضدطاغوتهاى شرق و غرب قیام کرده همین شیوه تبلیغى را مى‏بینیم‏که هر حرکتى بنفع این انقلاب در داخل و یا خارج بشود مانندراهپیمایى میلیونى و غیر میلیونى که در داخل و یا خارج انجام‏مى‏گیرد اصلا منعکس نمى‏شود و در رادیوها و وسائل ارتباطجمعى ذکرى از آن نمى‏شود،اما کوچکترین حرکت ضدانقلاب-مانند اجتماعات اندکى که جمعا به صد نفر نمى‏رسدبا آب و تاب در همه رسانه‏هاى گروهى بعنوان یک حرکت ضدرژیم نه یکبار بلکه چند بار پخش مى‏گردد.

و بهمین دلیل ما مى‏گوئیم انگیزه و نیازى براى تحقیق در تاریخهاى گذشته نداریم و اگر هم تتبع کنیم معلوم نیست‏بجائى برسیم،مگر اینکه بخواهیم بهر وسیله و هر ترتیبى که شده‏تاییدى از تاریخ براى این روایات پیدا کنیم اگر چه مجبور شویم‏براى تطبیق این روایات با تاریخ دست‏به توجیه و تاویلهاى‏نامربوط بزنیم،چنانچه نظیر آنرا در داستان اصحاب فیل ذکرکرده و شنیدید و خواندید،که ما آنعمل را محکوم کرده و دلیل برضعف ایمان و غرب‏زدگى و تاریخ زدگى و غیره دانستیم...

پى‏نوشتها:

1-یعنى او را بکنار خانه کعبه آورد و براى سلامتى و پناه او از شر شیاطین و دشمنان،بدنش را بچهار گوشه کعبه مالید.

2-صحیح البخارى ج 6 ص 73.

3-سوره جن آیه 9.

4-مفاتیح الغیب ج 8 ص 241.

5-بحار الانوار ج 15 ص 331.

پیامبر گرامی اسلام صلی اللہ علیہ وآلہ وسلم

مکان ولادت حضرت محمد (ص)

ولادت حضرت محمد «ص» در مکه بوده، و در خانه‏اى در شعب ابى طالب که بعدها حضرت محمد (ص) آنرا به عقیل بن ابى طالب بخشید، و فرزندان عقیل آنرا به محمد بن یوسف ثقفى فروختند و محمد بن یوسف آنرا جزء خانه خویش ساخت و به نام او مشهور گردید. و در زمان هارون، مادرش خیزران آنجا را گرفت و از خانه محمد بن یوسف جدا کرد و مسجدى ساخت و بعدها بصورت زیارتگاهى در آمد، و بعدا که وهابیون در حجاز تسلط یافته و مکه را گرفتند روى نظریه عبد الوهاب مؤسس مذهبشان که تبرک به قبور پیمبران و مردان صالح الهى را شرک مى‏دانستند، و بهمین جهت قبور ائمه دین و بزرگان اسلام را در مکه و مدینه ویران کردند، آنجا را نیز ویران کرده و بصورت مزبله و طویله‏اى در آوردند.

تنها با اصرار شیخ عباس قطان شهردار وقت مکه و درخواست وى از ملک عبد العزیز قرار شد تا در آنجا کتابخانه‏اى بنا کنند که امروزه به نام «مکتبة مکة المکرمه» شناخته مى‏شود . (1) اکنون بسیارى از مسلمانان ترکیه پشت در این کتابخانه نماز مى‏خوانند.

و برخى گفته‏اند: ولادت آنحضرت در خانه‏اى در نزدیکى کوه «صفا» بوده است. (2)

پى‏نوشت:

1 ـ فى رحاب بیت الله الحرام، ص 263

2 ـ سیره ابن هشام (پاورقى) ج 1 ص .158

پیامبر گرامی اسلام صلی اللہ علیہ وآلہ وسلم

زمان سال ولادت و دوران حمل

کتاب: فروغ ابدیت، ج 1، ص 151

نویسنده: جعفر سبحانى

شاید یکى از پراختلاف‏ترین مسایل تاریخ زندگانى حضرت محمد اختلاف موجود در تاریخ ولادت آن بزرگوار باشد که اگر کسى بخواهد همه اقوال را در این باره جمع‏آورى کند به بیش از بیست قول مى‏رسد.

عموم سیره نویسان اتفاق دارند که،تولد پیامبر گرامى در عام الفیل،در سال 570 میلادى بوده است.زیرا آن حضرت به طور قطع،در سال 632 میلادى درگذشته است،و سن مبارک او 62 تا 63 بوده است.بنابراین،ولادت او در حدود 570 میلادى خواهد بود.

اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد رسول اعظم،در ماه ‏«ربیع الاول‏» بوده،ولى در روز تولد او اختلاف دارند.معروف میان محدثان شیعه اینست که آن حضرت،در هفدهم ماه ربیع الاول،روز جمعه،پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود،و مشهور میان اهل تسنن اینست که ولادت آن حضرت،در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است. (1)

از این دو قول کدام صحیح است؟

بسیارى جاى تاسف است که روز میلاد و وفات رهبر عالیقدر اسلام، بلکه موالید و وفیات بیشتر پیشوایان مذهبى ما،به طور تحقیق معین نیست.این ابهام سبب شده که بسیارى از روزهاى جشن و سوگوارى ما از نظر تاریخ قطعى نباشد،در صورتى که دانشمندان اسلام،نوعا وقایع و حوادثى را که در طى قرون اسلامى رخ داده است،با نظم مخصوصى ضبط کرده‏اند،ولى معلوم نیست چه عواملى‏در کار بوده که میلاد و وفات بسیارى از آنها به طور دقیق ضبط نگردیده است.

فراموش نمى‏کنم هنگامى که دست تقدیر،نگارنده را به سوى یکى از شهرهاى مرزى‏ «کردستان‏» ایران کشانیده بود،یکى از دانشمندان آن محل این موضوع را با من در میان گذارد و بیش از حد اظهار تاسف نمود و از سهل انگارى نویسندگان اسلامى بسیار تعجب مى‏کرد،و مى‏افزود:چطور آنان در یک چنین موضوع اختلاف نظر دارند. نگارنده به او گفت:این موضوع تا حدودى قابل حل است.اگر شما بخواهید بیوگرافى و شرح حال یکى از دانشمندان این شهر را بررسى کنید و فرض کنیم که این دانشمند پس از خود اولاد و کسان زیادى از خود به یادگار گذارده باشد،آیا به خود اجازه مى‏دهید که با بودن فرزندان مطلع،و فامیل بزرگ آن شخص،که از خصوصیات زندگانى او طبعا آگاهند،بروید شرح زندگانى او را از اجانب و بیگانگان،یا از دوستان و علاقمندان آن شخص درخواست کنید؟بطور مسلم وجدان شما چنین کار را اجازه نمى‏دهد.

رسول گرامى اسلام از میان مردم رفت،و فامیل و فرزندانى از خود به یادگار گذارد، بستگان و کسان آن حضرت مى‏گویند:اگر رسول خدا پدر ارجمند ماست،و ما در خانه او بزرگ و در دامن مهر او پرورش یافته‏ایم،بزرگ خاندان ما،در فلان روز به دنیا آمده و در فلان ساعت معین،چشم از جهان بربسته است.آیا با این وضع جا دارد که قول فرزندان او را نادیده گرفته و نظر دور افتادگان و همسایگان را بر قول آنان ترجیح دهیم؟!

دانشمند مزبور،پس از شنیدن سخنان نگارنده سر به زیر افکند،و سپس گفت:گفتار شما مضمون مثل معروف است که:«اهل البیت ادرى بما فی البیت‏»و من نیز تصور مى‏کنم که قول امامیه،در خصوصیات زندگى آن حضرت که ماخوذ از اولاد و فرزندان و نزدیکان اوست،به حقیقت نزدیکتر باشد.سپس دامنه سخن به جاهاى دیگر کشیده شد که فعلا جاى بازگوئى آنها نیست.

دوران حمل

معروف این است که نور وجود آن حضرت،در ایام تشریق(یازدهم و دوازدهم و سیزدهم از ماه حج را ایام تشریق مى‏نامند)در رحم پاک‏«آمنه‏»قرار گرفت (2) .ولى این مطلب با آنچه میان عموم مورخان مشهور است که میلاد آن حضرت در ماه‏ «ربیع الاول‏» بوده است،سازگار نیست.زیرا در این صورت،باید دوران حمل‏«آمنه‏»را،سه ماه و یا یکسال و سه ماه بدانیم،و این خود از موازین عادى بیرون است و کسى هم آن را از خصائص حضرت محمد (ص) نشمرده است. (3)

محقق بزرگ،شهید ثانى(911-966)اشکال مزبور را چنین حل کرده است که:فرزندان اسماعیل به پیروى از نیاکان خود،مراسم حج را در«ذى الحجه‏»انجام مى‏دادند، ولى بعدا به عللى به این فکر افتادند که مراسم حج را هر دو سال در یک ماه انجام دهند.یعنى دو سال در«ذى الحجه‏»،و دو سال در«محرم‏»،و بهمین ترتیب. بنابراین،با گذشتن بیست و چهار سال،دو مرتبه ایام حج‏به جاى خود باز مى‏گردد و رسم اعراب بر همین جارى بود،تا این که در سال دهم هجرت که براى اولین بار،ایام حج‏با ذى الحجه تصادف کرده بود،پیامبر گرامى با القاء خطبه‏اى،از هر گونه تغییر اکیدا جلوگیرى فرمود،و ماه ذى الحجه را ماه حج معرفى نمود (4) و این آیه در خصوص جلوگیرى از تاخیر ماههاى حرام که رسم عرب جاهلى بود نازل گردیده است:

انما النسی‏ء زیادة فی الکفر یضل به الذین کفروا یحلونه عاما و یحرمونه عاما» (5) .

«تغییر دادن ماههاى حرام نشانه فزونى کفر است.کسانى که کافرند بوسیله آن گمراه مى‏شوند یکسال آن را حلال مى‏شمارند و یکسال حرام‏».

روى این جریان،ایام تشریق در هر دو سال در گردش بوده است.اگر روایات مى‏گوید که:نور آن حضرت در ایام‏«تشریق‏»،در رحم مادر قرار گرفته و در هفدهم ربیع الاول از مادر متولد گردیده است،این دو مطلب با هم منافات ندارند.زیرا در صورتى منافات پیدا مى‏کنند که،منظور از ایام تشریق همان یازدهم و دوازدهم و سیزدهم‏«ذى الحجه‏»باشد.ولى همان طورى که توضیح داده شد،ایام تشریق پیوسته در تغییر و تبدیل بوده و ما با محاسبات به این مطلب رسیدیم که در سال حمل و ولادت آن حضرت، ایام حج مصادف با ماه جمادى الاولى بوده است.و چون آن حضرت در ربیع الاول متولد گردیده،در این صورت دوران حمل آمنه تقریبا ده ماه بوده است. (6)

اشکالات این بیان

نتیجه‏اى را که مرحوم شهید ثانى از این نظر گرفته است،صحیح نیست،و معنائى که براى(نسی‏ء)بیان نموده،از میان مفسران،فقط‏«مجاهد»آن را برگزیده و دیگران آن را طور دیگر تفسیر کرده‏اند و تفسیر مزبور چندان محکم نیست زیرا:

اولا-مکه،مرکز همه گونه اجتماعات بود و یک عبادتگاه عمومى براى تمام اعراب به شمار مى‏رفت.ناگفته پیداست که تغییر حج در هر دو سال،طبعا مردم را دچار اشتباه مى‏کند و عظمت آن اجتماع بزرگ و عبادت دسته جمعى را از بین مى‏برد. روى این نظر بعید است که قریش و مکیان راضى بشوند که آنچه مایه افتخار و عظمت آنهاست،در هر دو سال در دست تحول باشد و سرانجام مردم،وقت آن را گم کنند و آن اجتماع از بین برود.

ثانیا-اگر به دقت محاسبه شود، لازمه این سخن این است که:در سال نهم هجرت، ایام حج مصادف با ذى القعده بوده باشد.در صورتى که در همین سال،امیر مؤمنان‏«ع‏»، از طرف پیامبر«ص‏»ماموریت‏یافت که سوره‏«برائت‏»را در ایام حج‏براى مشرکان بخواند.مفسران و محدثان متفقند که آن حضرت،سوره مزبور را در دهم ذى الحجه خواند و چهار ماه مهلت داد و آغاز مهلت را دهم ذى الحجه مى‏دانند،نه ذى القعده.

ثالثا-معناى‏«نسی‏ء»اینست که:چون اعراب مجراى صحیحى براى زندگانى نداشتند، غالبا از راه غارتگرى ارتزاق مى‏نمودند.از این جهت،براى آنان بسیار سخت‏بود که در سه ماه(ذى القعده و ذى الحجه و محرم)جنگ را تعطیل کنند.از این جهت،گاهى از متصدیان کعبه درخواست مى‏کردند،که اجازه دهند در ماه محرم الحرام جنگ کنند و به جاى آن،در ماه صفر جنگ متارکه شود،و معناى‏«نسی‏ء»همین است و در غیر محرم،ابدا(نسی‏ء) نبوده است و در خود آیه اشاره‏اى بر این مطلب دیده مى‏شود.

«یحلونه عاما و یحرمونه عاما:

یکسال جنگ را حلال و یکسال حرام مى‏کردند».ما تصور مى‏کنیم راه حل مشکل این است که: اعراب،در دو موقع‏«حج‏»مى‏کردند.یکى ذى الحجه و دیگر ماه رجب،و تمام اعمال حج را در همین دو موقع انجام مى‏دادند.در این صورت،ممکن است مقصود از اینکه:«آمنه‏»،در ماه حج‏یا در ایام تشریق،حامل نور رسولخدا شده،همان ماه رجب باشد،و اگر تولد آن حضرت را در هفدهم ماه ربیع الاول بدانیم،در این صورت مدت حمل،هشت ماه و اندى خواهد بود.

پى‏نوشت‏ها:

1. «کافى‏»،ج 1/439.

2. فقط طریحى در«مجمع البحرین‏»،در ماده‏«شرق‏»،به صورت قولى که گوینده آن معلوم نیست،آن را نقل کرده است.

3. رسول گرامى،این حقیقت را با جمله زیر بیان فرمود:و ان الزمان قد اشتداز کهیئته یوم خلق السماوات و الارض:زمان به نقطه‏اى که از آنجا آغاز شده بود بازگشت،روزى که خدا آسمانها و زمین را آفرید.

4. سوره توبه/37.

5. «بحار الانوار»،ج 15/252.

6. علامه مجلسى،در«بحار»،ج 100/253،این محاسبه را انجام داده است.علاقمندان مى‏توانند به آن جا مراجعه بفرمایند،هر چند به اشکالى که در بالا یادآور شدیم،توجه نداده است.