المرتضی فاونڈیشن

ایک دینی، فرهنگی، و فلاحی اداره

المرتضی فاونڈیشن

ایک دینی، فرهنگی، و فلاحی اداره

پیامبر گرامی اسلام صلی اللہ علیہ وآلہ وسلم

نگاهی به سیره اخلاقی و رفتاری پیامبرگرامی اسلام

مقام معظم رهبری :

 امروز درس پیغمبراسلام برای امتش وبرای همه ی بشریت درس عالم شدن قوی شدن درس اخلاق وکرامت درس رحمت درس جهاد وعزت ودرس مقاومت است.

هرچند بیش از چهارده قرن از حیات آن آخرین فرستاده خدا می گذرد ولی هر وقت سراغ مطالعه زندگی آن انسان برتر وآینه کمال می رویم یا از چشمه سخنان گهر بار آن حضرت جرعه ای می نوشیم یا نکته ای را از سیره نورانی آن عبدالله می شنویم طراوت وشادابی با همه وجود خود لمس می کنیم

واینک نگاهی داریم به گوشه ای از اخلاق عملی وسیره رفتاری بنده برگزیده خدا چرا که این نگاه برای ما بسی آموزنده وسود منداست

انسان چه در زندگی فردی وچه در تربیتهای اجتماعی احتیاج به الگو دارد تا بتواند آن را سرمشق خود قرار دهد که در قرآن نیز به آن اشاره شده است پیامبر گرامی اسلام(ص) را به عنوان الگو واسوه معرفی کرده است و به همین منظور خوشبختانه سیره عملی ورفتاری رسول خدا(ص) در کتب روایی وتاریخی ومجموعه های دینی ثبت شده است

واینک به چند سیره اخلاقی ورفتاری آن حضرت اشاره ای خواهیم داشت در این جهان   می طلبد که خانواده های ما نگاهی دقیق تر به سیره اخلاقی ورفتاری پیامبر داشته باشند

درخانه

رفتار هر کسی در خانه با همسر وفرزندان نشان دهنده شخصیت اخلاقی آن فرد است و این رفتار تأثیر گذار بر اهل خانه و دیگر معاشران خواهد بود نبی مکرم اسلام(ص) در خانه دارای سیره ای بود که بیان آن زیباست

1 – تقسیم وقت

در کتاب مکارم الاخلاق طبرسیامده است که رسول خدا در خانه اوقات خود را به سه بخش تقسیم  می کرد:

1-  بخشی برای خدا که به عبادت ونماز می پرداخت 

2 – بخشی را برای گفتگو وانس گرفتن با خانواده وتأمین نیازهای روحی وعاطفی خانواده

 3 – وبخشی را هم برای خود ومردم تا به مشکلات مردم رسیدگی کند

کمک در خانه بحارلانوارج16

انسان خودساخته کسی است که در کارهای خانه به همسر خود کمک کند و به شریک زندگی خویش یاری رساند چه در نظافت وچه در طبخ غذا وچه درکارهای دیگر واین از فضائل انسان است

پیامبر خدا(ص) در خانه کفش ولباس خود را می دوخت ودر جمع آوری شیر گوسفندان وشترها کمک می کرد و همراه خادم خانه خود گندم آرد می کرد

هم نشینی بر سرسفره  مکارم الاخلاق

اولیاء خدا متواضعانه با خادمان و اهل خانه هم غذا می شدند وبر سر یک سفره می نشستند

 رسول خدا(ص) همه رقم غذا می خورد ونسبت به نوع غذا و کیفیت آن ایراد نمی گرفت ودر نزد رسول خدا (ص) محبوبترین غذا و سفره آن بود که افراد بیشتری برسر سفره نشسته باشند

استراحت بر بستر ساده

ساده زیستی در همه مظاهر زندگی پیامبر گرامی اسلام(ص) آشکار بود رختخواب ومکان استراحت که خیلی از انسانها ی کنونی برای آن جایگاه خاصی قایل می شوند واگر حد مطلوب نباشد رنج   می برند وخواب ندارند .باید بگویم که رختخواب پیامبر پوستی بود که داخل آن از لیغه وپوشال خرما پر شده بود وبالش زیر سر مبارکش نیز همانند رختخواب آن حضرت بود و خیلی از وقت ها  از عبا خود بعنوانزیر انداز  استفاده می کرد .واغلب بر حصیر می خوابید. حضرت بر پهلوی راست  می خوابید ودست راست خودرا زیر صورت قرار می داد. وقبل از خواب دعا می کرد ومسواک می زد ومسواک حضرت همیشه بالای سر او بود

 و به فرموده امام باقر(ع) هرگاه از خواب بر می خواست سجده می کرد و مسواک می زد

اجتماع

نوع رفتار اجتماعی هر کس نشان دهنده منش وشخصیت فکری وروحی اوست

برخوردهای پیامبرعزیزمان(ص) در اجتماع با قشرهای مختلف می تواند الگوی خوب برای ما که مدعی پیروی ازآن اسوه هستیم باشد چرا که اگر چنین شود رفتار محبت آمیز وارزش قائل شدن به انسانها وبرخورد با آنها در غم وشادی بر مبنایاسلامی زنده می شود ومردم همدیگر را درک می کنند وبر اساس شخصیتی هر کسی با آن شخص برخورد می کنند وجامعه از یک سباط دینی و اسلامی برخوردار می شود

 در مناقب روایت شده است: که رسول خدا (ص) به تشییع جنازه می رفت ودر دورترین نقطه شهر به عیادت مریض می پرداخت و گاهی فرزندان خردسال را که به حضور آن می آورندبعنوان تبرک یافتن

آنان را به دامن خویش می گذاشت و چه بسا که کودکان لباس آن حضرت را نجس می کردند  .

رسول گرامی اسلام خنده رو بودند و اغلب موارد بجز زمان نزول قرآن رویی خندان و متبسم داشتن و در حالت وعظ وپند نیز با چهره تبسم موعظه می کردند .

در حدیث آمده است که حضرت محمد (ص) از خلق وخوی بالا برخوردار بودن با هر کسی برخورد می کرد آغاز به سلام می نمود و با او دست می داد و رعایت می کرد  که دست خود را زود عقب نکشد.

امیر المومنین علی (ع) می فرمایند :

پیامبر گرامی اسلام هر گاه از برادران دینی اش  را سه روز نمی دید سراغ او را می گرفت و اگر غایب بود یا به سفر رفته بود برایش دعا می کرد و اگر حاضر و در شهر بود به دیدارش می رفت و اگر بیمار بود عیادتش می کرد آنچه که حضرت را به مردم نزدیک ساخت وبا او احساس خودی   می کردند رفتار مردی واخلاق متواضعانه  و دور از تکلف او بود با اینکه آن عبد برگزیده الهی  بود

رسول خدا (ص) مظهر رأفت الهی و به بیان قرآن نسبت به مومنان رئوف و رحیم بود و این موارد در رفتار وسیره اش آشکار بود .

رسول خدا (ص) از همه مردم بخشنده تر و از همه مردم در معاشرت بزرگوارتر بود .

در حدیث آمده است حضرت رسول (ص) :

عذر خواهی کسی را که از او معذرت می خواست قبول می کرد و هرگز بدی را با بدی پاسخ نمی گفت و حالت عفو وصفح داشت . 

انس بن مالک می گوید :من در طول هشت یا نه سال خدمتگزاری پیامبر(ص) هرگزنشد که یک بار به من بگوید که چرا چنین کردی ویا بر کار من عیبجویی کند ویا مرا ملامت و سرزنش نماید .

و همواره می فرمودند دوست ندارم که هیچ یک از شما در مورد اصحابم گزارشهای ناخوشایند و عیب های آنان را بازگو کنید .چرا که من دوست دارم هر گاه نزد شما می آیم سینه ام نسبت به شماسلیم وبی غل وغش باشد چرا که شنیدن معایب دیگران خاطر انسان را مکدر می کند وصفای دل را می برد. از عوامل عمده در موفقیت مدیریت اجتماعی واخلاق معاشرت صبر بر جفاها و تندیها وصبوری در برابرنا ملایمات است .

رسول گرامی اسلام (ص) این خصلتها را در اوج خود دارا بود و همین سبب شده بود که افراد بر محور وجودش جمع شوند .

انس بن مالک نقل می کند :روزی یک عرب بادیه نشین نزد پیامبر آمد و برخورد بدی کرد وردای حضرت را کشید به طوری که اثر کشیدن ردای بر گردن حضرت نمایان شد وسپس به پیامبر گرامی اسلام خطاب کرد که از اموال خدا که در اختیار توست دستور دهید که به من بدهند .حضرت به او توجهی کرد ،لبخندی زد ودستور داد که چیزی به او بدهند .

پیامبر گرامی اسلام (ص)در برابر جفا و تندی غریبان در حرف زدن و سئوال کردن و خواسته هایشان آن قدر صبر وتحمل از خود نشان می داد که اصحاب تصمیم می گرفتند آن غریبه هارا مواخذه کنند تا رسول خدارا مورد آزار قرار ندهند .

نبی مکرم اسلام از نظر یاد خدا و بی تکلفی و جلوی مؤدبانه و حفظ حریمها و رسیدگی به مشکلات مردم و سخن گفتن وبیان کلام مفید در خورشأن مخاطبین وهمدلی و همزبانی با مردم وهزاران موضوع دیگر اجتماعی واخلاقی ورفتاری اسوه بودند که فرصت بیان آن نیست و اکتفا می کنم به بیان زیباء قرآن که چقدر زیبان بیان می کند .

«لقد کان لکم فی رسول الله اسو‍‍‍‍ ه حسنه»

  سوره احزاب آیه 21

خدا وند عالم کے فضل وکرم سے ماہ مبارک رمضان میں پہلی بار بلتی زبان میں  

 

اسلامی موضو عات پر ریکارڈینگ شروع ہوا اور اب تک ۳۰ گھنٹوں سے زاید ریکارڈ  

 

ہو چکے ہیں اور ہو رہے ہیں ، جن میں اب تک ولادت امام حسن مجتبی علیہ السلام  

 

اہمیت جوانی ، دعا، اور حقوق ، جیسے موضوعا ت شامل ہیں ، 

 

یہ تمام پروگرامز سکردو اور بلتستان کے تمام کیبل سنٹرز سے نشر ہو رہے ہیں  

 

خدا وند عالم سے اس نیک کام کے خیر و برکت اور دوام کے دعاگو ہیں۔ 

امر به معروف در نهضت حسینى علیه السلام

امر به معروف در نهضت حسینى علیه السلام


عباس کوثرى

مکتب زیارت

زائر در سفر معنوى زیارت به دیدار آمران به معروف و الگوهاى نهى از منکر مى رود و گامهاى بلند آنان در جهت پاسدارى از ارزشها را یادآور مى شود. از این مقال به نمونه هایى از «معروف گرایى » و «منکرستیزى » از درسهاى «مکتب زیارت » آشنا مى شویم.
امام حسین (علیه السلام) در بیان هدف خودش از نهضت الهى و عظیم عاشورا از امر به معروف و نهى از منکر یاد مى کند و مى فرماید: و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر: من بدین هدف (از مدینه) بیرون آمدم که امت جد خویش را اصلاح نمایم و تصمیم دارم امر به معروف و نهى از منکر کنم.
جهت معرفى امر به معروف و نهى از منکر به نمونه هایى از آن اشاره مى کنیم.
الف - نهى از همکارى با ستمگران

1.
امام صادق (علیه السلام) به یکى از شیعیان خود به نام «عذافر» فرمود: بلغنى انک تعامل «ابا ایوب » و «ابا الربیع » فما حالک اذا نودى بک فى اعوان الظلمة: به من اینگونه خبر رسیده که با «ابى ایوب » و «ابا الربیع » همکارى مى کنى! حالت چگونه خواهد بود اگر تو را در قیامت در ردیف همکاران ظالمان صدا بزنند. چون «عذافر» چهره در هم کشید. حضرت فرمود: من تو را به چیزى ترساندم که خداوند مرا به او ترسانده است.

2.
صفوان جمال از یاوران و اصحاب امام موسى بن جعفر(علیهماالسلام) شترهاى خویش را به هارون اجاره مى دهد و پس از اینکه خدمت حضرت مى رسد با این کلمات مورد عتاب قرار مى گیرد که «کل شى ء منک حسن جمیل ما خلا شیئا واحدا» همه کارهاى تو نیکوست مگر یکى از آنها. از حضرت مى پرسد: فدایت شوم، کدامیک از کارها؟ امام مى فرماید: کرایه دادن شترهایت به هارون الرشید! عرضه مى دارد به خدا قسم که من فقط آنها را براى رفتن او به مکه داده ام بدون اینکه حتى خودم به همراه او باشم. حضرت مى فرماید: آیا دوست دارى آنها تا هنگام پرداخت کرایه شترانت زنده بمانند؟ مى گوید: بلى! امام مى فرماید: «من احب بقائهم فهو منهم و من کان منهم کان وروده على النار» هر کس زنده بودن آنها را دوست بدارد از آنها خواهد بود و همراه آنها به آتش وارد خواهد شد. پس از فرمایش امام (علیه السلام) بود که صفوان به بهانه اینکه پیر شده است و توان اداره شتران خویش را ندارد تمامى آنها رافروخت.
ب - نهى از منکر در کاخ خلیفه ستمگر عباسى
نزد متوکل خلیفه عباسى از امام على النقى (علیه السلام) سعایت کردند که قصد شورش علیه حکومت تو را دارد. از این رو دستور داد شبانه امام (علیه السلام) را نزد او بیاورند. متوکل چون امام را دید احترام کرد و آن حضرت را در کنار خود نشاند، سپس جام شرابى را به امام تعارف کرد! حضرت سوگند یاد کرد که گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معاف دار. او دست برداشت و گفت شعرى بخوان. حضرت فرمود: من چندان از شعر بهره اى ندارم. متوکل گفت: چاره اى از آن نیست.

امام اشعارى خواند که ترجمه آن چنین است: زمامداران جهانخوار و مقتدر بر قله کوهسارها شب را به روز درآوردند درحالى که مردان نیرومند از آنان پاسدارى مى کردند ولى قله ها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند. آنان پس از مدتها عزت از جایگاههاى امن به زیر کشیده شدند و در گودالها و گورها جایشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندى! پس از آنکه به خاک سپرده شدند فریادگرى فریاد برآورد کجاست آن دستبندها و تاجها و لباسهاى فاخر؟ کجاست آن چهرهاى در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پرده ها مى آویختند؟ گور به جاى آن پاسخ دهد: اکنون کرمها بر سر خوردن آن چهره ها با هم مى ستیزند. آنان مدت درازى در دنیا خوردند و آشامیدند ولى امروز آنان که خورنده همه چیز بودند خود خوراک حشرات و کرمهاى گور شده اند. چه خانه هایى ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ کنند ولى سرانجام پس از مدتى این خانه ها و خانواده ها را ترک گفته به خانه گور شتافتند. چه اموال و ذخایرى انبار کردند ولى همه آنها را ترک گفته رفتند و آنها را براى دشمنان خود واگذاشتند خانه ها و کاخهاى آباد آنان به ویرانه تبدیل شد و ساکنان آنها به سوى گورهاى تاریک شتافتند.
متوکل از شنیدن این اشعار گریست به اندازه اى که از اشک چشمش ریشش تر شد و جام شراب را بر زمین زد و بساط عیاشى و هرزگى اش برچیده شد.
ج - جلوگیرى از شبهه پراکنى
اسحاق کندى که از فلاسفه عراق به شمار مى آمد در زمان خود تالیف کتابى به نام «تناقضات قرآن » را آغاز کرد. او مدتهاى زیادى در منزل نشسته و خود را به نوشتن آن کتاب مشغول ساخته بود. تا آنکه یکى از شاگردان او به دمت حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) رسید. حضرت به او فرمود: آیا در میان شما مردى رشید وجود ندارد که استادتان کندى را از کارش باز داشته برگرداند. شاگرد گفت: ما شاگرد او هستیم و نمى توانیم به اشتباه او اعتراض کنیم.
امام فرمود: اگر مطالبى به تو تفهیم شود مى توانى به او برسانى؟ گفت: آرى.
امام فرمود: از اینجا که برگشتى با او به لطف و مدارا رفتار کن و هنگامى که کاملا با او انس گرفتى به او بگو مساله اى به نظرم رسیده مى خواهم آن را از تو بپرسم و آن این است که: آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود، معنایى غیر از آنچه تو گمان کرده اى اراده کرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت: بلى ممکن است زیرا که او مرد باهوشى است. پس به او بگو شما چه مى دانید شاید گوینده قرآن معانى دیگرى غیر از آنچه تو براى آن حدس زده اى اراده کرده باشد.
شاگرد به نزد کندى رفت و طبق دستور امام سؤال را مطرح کرد. فیلسوف با کمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و فت سؤال خود را تکرار کن. او سؤال را تکرار نمود. استاد فکرى کرد و گفت: بلى امکان دارد که چیزى در ذهن گوینده سخن باشد که شنونده، خلاف آن را فهمیده باشد.
استاد که سؤال فوق را دقیق یافت رو به شاگرد کرد و گفت: قسم مى دهم تو را که بگویى این سؤال را از کجا آموختى؟ شاگرد گفت: همین طور به ذهنم خطور کرد. کندى گفت: این کلامى نیست که از مانند تو صادر شود. به من بگو از کجا آن را یاد گرفتى؟ شاگرد گفت: امام حسن عسکرى (علیه السلام) مرا به آن امر فرمود. کندى گفت: آرى این مطالب فقط بر قامت این خاندان زیبندگى دارد. سپس دستور داد آتشى روشن کنند و تمام آنچه در این باره تالیف کرده بود سوزانید.
در زیارتنامه هاى معصومین (علیهم السلام) امر به معروف و نهى از منکر یکى از شاخص هاى اساسى و مهم زندگى آنها به شمار آمده است. چنانکه در زیارت جامعه آمده است «وامرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم فى الله حق جهاده حتى اعلنتم و بینتم فرائضه »: امر به معروف و نهى از منکر نمودید و حق جهاد را در دین خدا بجا آوردید تا آنکه دعوت الهى را آشکار ساخته، واجباتش را بیان نمودید.
نیز در زیارت امام حسین (علیه السلام) در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) مى خوانیم: «و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و تلوت الکتاب حق تلاوته »: امر به معروف و نهى از منکر نمودى و قرآن را چنانکه شایسته است خواندى.
اما آنچه در این مساله اهمیت ویژه دارد شناخت شیوه هایى است که معصومین(علیهم السلام) به منظور به کار بستن این دو فریضه مهم یعنى امر به معروف و نهى از منکر انجام مى دادند، که باختصار به چند مورد آن اشاره مى کنیم.

شیوه هایى از معصومین(علیهم السلام)

1. محبت و نرمخویى
زمانى که حضرت موسى به همراهى برادرش هارون ماموریت مى یابد که به سوى فرعون حرکت کند و او را به توحیدفرا خواند شیوه و دستورالعمل الهى براى آنها این گونه مقرر مى شود: «و قولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى »: با فرعون به نرمى سخن گویید شاید به یاد خدا افتد و ترس خدا را پیشه کند.
یکى از عوامل مهم موفقیت رسول گرامى اسلام نیز محبت و نرمخویى آن حضرت به شمار آمده است. قرآن کریم در این زمینه مى فرماید: «و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک »: اگر تندخو و سخت دل بودى مردم از گرد تو متفرق مى شدند.
و در باره آن حضرت نقل شده است: به هنگامى که یکى از کافران با تندى به آن بزرگوار پرخاش کرد اصحاب تصمیم گرفتند با او به ستیز و نزاع برخیزند و حضرت آنها را نهى کرد و خود نسبت به آن مرد کافر محبت فراوان نمود و با خوشرویى از او استقبال کرد به حدى که آن فرد تحت تاثیر الطاف آن حضرت قرار گرفت و اسلام آورد. سپس حضرت رو به اصحاب خود فرمود: مثل من و شما همانند فردى است که شترش سرکش شده باشد و هر یک از مردم به آن شتر نهیبى زنند و آن شتر وحشى تر شود. اما صاحب شتر مى گوید من خود آشناترم، اجازه دهید خودم او را رام مى کنم. و سپس صاحب آن او را رام مى کند. چنانکه دیدید که این فرد رام شد و اسلام را انتخاب نمود.
نمونه دوم: فردى از اهل شام که نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت دشمنى دیرینه داشت به مدینه مى آید و به امام حسن و پدرش(علیهما السلام) اهانت مى کند. امام حسن (علیه السلام) با خوشرویى و کلمات ملاطفت آمیز با او برخورد مى کند. شامى که خود را در مقابل اقیانوسى از بزرگوارى و فضیلت مشاهده مى کند، مى گوید: پیش از آنکه تو را ملاقات کنم تو و پدرت دشمن ترین مردم نزد من بودید و اکنون محبوبترین فرد نزد من هستید. و بدین ترتیب در ردیف دوستداران و معتقدان خاندان پیامبر قرار گرفت.
نمونه چهارم: زهیر بن قین از افرادى بود که دوست نمى داشت با امام حسین (علیه السلام) روبرو شود. همراهان او مى گویند ما جمعى بودیم که به هنگام مراجعت از مکه وقتى در بین راه به امام حسین مى رسیدیم از او کناره مى گرفتیم زیرا که حرکت به همراهى حضرت ناخوشایندمان بود. در یکى از منازل بین راه مجبور به ماندن در محلى شدیم که امام حسین (علیه السلام) نیز در آنجا بود. امام قاصدى را به سوى زهیر روانه کرد و از او خواست که با حضرت ملاقات کند. زهیر به خدمت حضرت رفت و زمانى نگذشت که شاد و خرم با چهره اى برافروخته برگشت و دستور داد که خیمه او را نزدیک سراپرده حضرت نصب کنند. بدین گونه بود که با برخورد نیک امام حسین (علیه السلام) در ردیف شهداى کربلا قرار گرفت.
نمونه پنجم: وقتى که مردى نصرانى به امام باقر (علیه السلام) جسارت فراوان مى کند حضرت به او مى فرماید: «ان کنت صدقت غفر الله لها و ان کنت کذبت غفر الله لک »: اگر آنچه گفتى راست است خداوند از کرده مادر من درگذرد و اگر دروغ مى گویى خداى تو را بیامرزد. راوى اضافه مى کند: چون مرد نصرانى این بردبارى و بزرگوارى را که از حوصله بشر بیرون است دید و پشیمان شد و مسلمانى اختیار کرد.

2.
دورى از دشنام
قرآن، کلام زیباى حق است و پیروان خویش را دعوت کرده است که با مردم به نیکى سخن بگویند «و قولوا للناس حسنا» و از اینکه حتى به کافران دشنام داده شود نهى کرده است. چنانکه مى فرماید: «و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوابغیر علم »: به آنان که غیر خدا را مى خوانند دشنام ندهید تا مبادا آنها از روى جهالت خدا را دشنام دهند.
گویا امیرمؤمنان (علیه السلام) به هنگامى که مشاهده مى کند یکى از اصحابش به سپاه معاویه دشنام مى دهد، مى فرماید: «انى اکره ان تکونوا سبابین »: من دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید. و در یکى از نقلها آمده است که به حجر بن عدى و عمرو بن حمق فرمود: «کرهت ان تکونوا لعانین شتامین، ... و لکن لو وصفتم مساوى اعمالهم فقلتم من سیرتهم کذا و کذا و من اعمالهم کذا و کذا کان اصوب فى القول ». ناخوشایند است براى من که شما را دشنامگر ببینم ولى اگر اعمال بد و سیره ناپسند آنها را بیان کنیدبهتر خواهد بود. آن دو گفتند: اى امیرمؤمنان، ما موعظه ات را به جان و دل پذیراییم و خود را با آدابى که به ما مى آموزى مؤدب خواهیم ساخت.
به همین سبب بود که امام صادق (علیه السلام) دوستى چندین ساله خویش را با فردى که به غلام و خدمتگزارش فحش و ناسزا گفت، قطع نمود.

3.
برخورد استدلالى و حکمت آمیز
اساس دعوت پیامبران الهى را حکمت تشکیل مى دهد. آن بزرگواران به هنگام برخورد با کافران و ملحدان محکم ترین استدلالها را بیان مى کردند نمونه هایى از آن را قرآن کریم در داستان ابراهیم (علیه السلام) و برخورد آن حضرت با ستاره پرستان و معتقدان به الوهیت خورشید و ماه بیان نموده است. و بر این اساس است که تعلیم وآموزش حکمت یکى از فلسفه هاى بعثت پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله به شمار آمده است چنانکه در سوره جمعه مى خوانیم: «هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة »: اوست خدایى که میان مردمان درس نیاموخته پیغمبرى از خود آنها برانگیخت تا بر آنان آیات وحى خدا را تلاوت کند و آنها را پاکیزه سازد و به آنها کتاب و حکمت آموزش دهد. و در پى همین هدف است که پیامبر گرامى اسلام(ص) از سوى خداوند ماموریت مى یابد که: «ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة »: مردم را به راه پروردگارت بر اساس حکمت و پندهاى نیک دعوت کن.
تاریخ زندگى آن حضرت تجسم صفحات زرینى از این گونه رفتارهاست به طورى که این امر مورد اعتراف مخاطبان آن حضرت قرار مى گرفت و بر همین اساس به اسلام مى گرویدند. در یکى از نقلها آمده است هر موقع پیامبر اکرم متوجه مى شد که شخصیتى از عرب وارد مکه شده است با او تماس مى گرفت و آیین خود را به وى عرضه مى داشت. روزى شنید که «سوید بن صامت » وارد مکه شده است. فورا با او ملاقات نمود و حقایق نورانى آیین خود را براى او تشریح کرد. وى فت شاید این حقایق همان حکمت لقمان است که البته من هم مى دانم. حضرت فرمود: گفته هاى لقمان نیکوست ولى آنچه خدا بر من نازل فرموده است بهتر و بالاتر است زیرا آن مشعل هدایت و نورافکن فروزانى است. سپس حضرت آیاتى چند براى او خواند و وى نیز آیین اسلام را پذیرفت.
اصولا احتجاجات و استدلالهاى معصومین(علیهم اسلام) با مذاهب و مکاتب مختلف نمونه خوبى از برخوردهاى حکمت آمیز مى باشد که کتاب «احتجاج مرحوم طبرسى » و کتابهایى از این قبیل، آیینه اى از این نوع برخوردهاست. اینکه امام رض (علیه السلام) به (عالم آل محمد«ص ») لقب یافته است همین احتجاجات و برخوردهاى استدلالى و کلامى آن حضرت یا ادیان و مکاتب گوناگون بوده است زیرا این زمینه براى آن بزرگوار بیش از معصومین دیگر فراهم بوده است.
در خاتمه به اعتراف یکى از منکران توحید به نام ابن ابى العوجاء که در باره برخوردهاى حکمت آمیز امام صادق (علیه السلام) ذکر نموده است مى پردازیم. مفضل در مقدمه کتاب خود (توحید) مى گوید در یکى از روزها در مسجد پیامبر(ص) به ابن ابى العوجاء برخوردم در حالى که سخنان کفرآمیزى بر زبان مى راند. از شدت خشم نتوانستم خوددارى کنم و گفتم اى دشمن خدا، ملحد شدى و پروردگارى که تو را به نیکوترین ترکیب آفریده و از حالات گوناگون گذرانده انکار کردى ...!
ابن ابى العوجاء گفت: اى مرد اگر تو از متکلمانى با تو به روش آنان سخن بگویم. و اگر از یاران جعفر بن محمد صادق هستى او خود با ما چنین سخن نمى گوید. او از سخنان ما بیش از آنچه تو شنیدى بارها شنیده ولى دشنام نداده است و در بحث بین ما و او از حد و ادب بیرون نرفته است. او بردبار و آرام و متین و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چیره نمى شود. سخنان و دلایل ما را مى شنود تا آنکه هر چه در دل داریم به زبان مى آوریم. گمان مى کنیم بر او پیروز شده ایم آنگاه با کمترین سخن دلایل ما را باطل مى سازد و با کوتاهترین کلام حجت را بر ما تمام مى کند چنان که نمى توانیم پاسخ دهیم. اینک اگر تو از پیروان او هستى چنانکه شایسته اوست با ما سخن بگو. و بر این مبناست که در زیارتنامه معصومین(علیهم السلام) مى خوانیم:

«
و نصحتم له فى السر و العلانیة و دعوتم الى سبیله بالحکمة و الموعظة الحسنة و بذلتم انفسکم فى مرضاته »: به خاطر خدا مردم را در پنهان و آشکار نصیحت کردید و به راه حق یا برهان و حکمت و پند و موعظه نیکو دعوت کردید و در راه خشنودى خدا از جان خود گذشتید.


 

منبع اصلی : مجله فرهنگ کوثر، شماره 6